۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

من در تسخیر ارواح(سرگذشت یه آدم)

الا بالذکر الله التطمئن القلوب ياد خدا ارامش بخش دلهاست
نقل قول از نقش اول داستان:
دوستان عزيز سلام اميدوارم در پناه خداوند متعال در کمال صحت و سلامت باشيد
موضوعاتي که ميخواهم در اين پست مطرح کنم را همين اول عارض ميشوم
که بي جهت مزاحم دوستان نشوم و وقت انان را نگيرم تا در صورت نداشتن تمايل به خواندن
مطالب من به پست مطلوب خود مراجعه نمايند:
من در اين پست سرگذشت زندگي ام
اينکه چه وقت به وجود نيرويي عجيب در خود پي بردم
واينکه پس از پي بردن به نيرو چه اتفاقاتي براي من افتاد///.

(هدف من از طرح اين موضوع و پست اين بود که اگر بتوانم تجربيات بسيار ناچيز خود را بعنوان دوست
کوچک در اختيار شما دوستان و اساتيد بزرگوار قرار دهم پس خواهش ميکنم جسارت من را بخاطر ايجاد پستي با موضوع شخصي عفو بفرماييد ممنون ميشوم)

سلامي مجدد

من از همان بدو تولد سايه شومي روي سرم بود زيرا پس از بدنيا امدن من مادرم فوت کرد (در بدو زايمان)

من و پدرم تنهايي زندگي ميکرديم تا اينکه پدرم نيز در سانحه رانندگي جان باخت .در ان زمان من 8 سال بيشتر نداشتم ... البته مرگ حق است ولي از خدا ميخواهم حتي اگر يک لحظه از عمرم باقي مانده باشه به من ثابت کنه که مرگ پدر و مادرم تقصير من نبوده است.

از ان پس با عمويم زندگي ميکردم واقعا مشکل بود تحمل اون همه غصه دوران سختي داشتم تا 12 سالگي که اولين اتفاق براي من رخ داد شب بود و من خوابيده بودم که به ناگاه احساس برون فکني سطحي به من دست داد(البته الان اين را ميدانم ان زمان خيلي ترسيدم) احساس ميکردم
سينه ام را کسي محکم نگه داشته و نميگذارد روح من از ان قسمت خارج شود .فکر کنيد يک نفر
راست خوابيده و روي او از وسط شکم يک هاله بصورت پرانتز وجود دارد مثل الا کلنگ .
فقط روح همان وسط قفل شده بود . البته اين طور حس ميکردم . من بطور بسيار ارام صداي ناله خودم را ميشنيدم که ميخواستم از اين وضع خلاص شوم ولي مثل بختک روي من افتاده بود. البته بايد بگم که چيزي بنام بختک وجود نداره و من فقط بخاطر درک عاميانه اين مثال رو زدم .کم کم حس کردم دارم باز
ميگردم بدنم به اصطلاح مور مور ميشد و عرق سردي کرده بودم وقتي به خودم اومدم تا صبح
از ترس زير پتو خوابيدم و خيس عرق شدم صبح که بيدار شدم از عمويم در مورد اين قضيه سوال کردم
او هم به من گفت چيزي نبوده احتمالا درخوردن غذا زياده روي كرده اي و... خلاصه من هم قانع شدم و شب بعد هيچي نخوردم(از ترس ) با لاخره با زحمت خوابم برد ولي پس از چند دقيقه همان احساس به من دست داد
(برون فکني) اين بار شديدتر همه چيز رو حس ميکردم ولي نميتونستم کاري انجام بدم ناگهان حس کردم چيزي مثل نيرو از سمت سرم به نيمه راست بدن و بالاخره دستم جاري شد و قصد تکان دادن دستم را داشت

توضيح: اين حالت در علم اسپريتيسم يا همان ارتباط با ارواح کتابت ناميده ميشود البته اين لقب
به مديوم اطلاق ميشود . مديوم کتابت . حالتي که مديوم بدون اختيار شخصي و فقط توسط روح حاضر در
جلسه توسط دست خود چيزهايي را مينويسد يعني دست مديوم در اختيار روح قرار ميگيرد

در همين حال به دست من فشار خفيفي وارد امد من واقعا ترسيده بودم که ناگهان زن عموي من وارد شد برق را روشن کرد من همه را حس کردم اوبا نگراني مرا تکان داد به يکباره حس کردم همه چيز تمام شد و چشمانم را باز کردم ولي حالتي مثل کساني که فشارشان افتاده باشد داشتم زن عموي من بواسطه ناله هاي من بيدار شده بود.ان شب گذشت و من نخوابيدم فردا به اتفاق عمويم نزد روانپزشک رفتيم
چون او فکر ميکرد بواسطه مرگ والدين و تنها شدنم بيماري افسردگي گرفته ام دکتر نيز همين نظر را داد وتعدادي قرص و ...
ولي من ميدانستم که قضيه چيز ديگريست . پس از ان روز تا 3 سال هيچ اتفاقي نيفتاد ولي من هميشه نيرويي را در خودم حس ميکردم. به همين خاطر به سمت ماورا کشيده شدم تحقيق پشت تحقيق
ان موقع بود که متوجه شدم که دچار برون فکني شده بودم علاقه اي عجيب به ماورا و ارواح پيدا کرده
بودم هر جا مطلبي از ارواح گير مياوردم ارشيو ميکردم ولي تحقيقات جدي من از 19 سالگي اغاز شد
من ان زمان اطمينان داشتم که نيروي مديومي در من وجود دارد من ارشيوي از عکسهاي ان زمان را دارم عکسهايي در شب . در ويرانه ها. در خانه که 80% انها قريب به اتفاق اورب را نشان ميدهند

توضيح:ابتدايي ترين و اولين صورت پديدار گشتن هاله هاي روحي که به صورت دايره هاي تو پر ديده
ميشوند در اصطلاح اورب ميگويند
اولين تجربه پديدار گشتن روح را در 20 سالگي تجربه کردم به اتفاق دوتن از دوستان به يک جلسه احضار رفتيم روح توسط مديوم با روش حسي احضار شد

توضيح:روش حسي يا حساس روشي است که در ان روح بصورت خيلي نزديک با مديوم رابطه برقرار ميکند و مديوم حضور روح را خيلي جدي و به وضوح حس ميکند

در زمان احضار حال بسيار بدي داشتم بطوريکه توسط نگهبان جلسه به بيرون راهنمايي شدم از درون
داغ بودم و مانند کسي بودم که داره از داخل تخريب ميشه تا بعد از تماس مديوم همين حال بودم پس از
پايان ارتباط حال من رو به بهبود رفت مديوم بعد از کمي استراحت توسط نگهبان متوجه حال من شد و
مرا به گوشه اي کشيد و گفت: شما مديومي ؟ من گفتم احتمالا چيزهايي وجود دارد او گفت تا بحال چنين
ارتباط نزديکي با ارواح نداشته و ان نيز بخاطر وجود من در محل بوده ...(وجود دو مديوم)
از ان روز به بعد زندگي من عوض شد و مسيري حرفه اي را در پيش گرفتم توسط همان مديوم به شخص
ديگري معرفي شدم که در المان اقامت داشت به اتفاق دوستان به المان رفتيم واو مرا مورد ازمايش قرار داد و ميزان نيروي مديومي مرا حول و حوش 67% تشخيص داد

توضيح:نيروي مديومي در تمام افراد وجود دارد ولي ميزان ان فرق داردامکان دارددر يک نفر 1% و يک نفرديگر 100%باشد

پس از ان تمرينات ريلکسيشن من شروع شد روزي 2 ساعت را اختصاص به اين کار ميدادم تمرينات
ريلکسيشن در بالا بردن قدرت تمرکز اثر زيادي دارد و همچنين شخص را در يک دنياي مجازي قرار مي دهد که برايش بسيار مطبوع است

پس از اين قضايا من رفت و امد زيادي در جلسات احضار داشتم و دارم
ولي هيچگاه اولين روزي که تجسد روح را جلوي چشمم در اتاق ديدم را فراموش نميکنم ان موقع من22
سالم بود تنها در اتاق نشسته بودم که ناگهان حالم بد شد نزديک بود بالا بياورم ولي ناگهان حالم عوض شد و از درون گرم شدم خودم تعجب کردم که چرا يهو حالم عوض شد روي صندلي نشستم و متوجه شدم
خبري است ناگهان سر درد خفيفي گرفتم و احساس برون فکني به من دست داد در اين حال چشمانم باز بود ولي نميتوانستم کاري انجام دهم تا اينکه بعد از حدودا 2 دقيقه جلوي چشم خودم نوري بسيار کم و ضعيف را ديدم که به
صورت ريسمان نقس بسته بود بسيار هيجان زده شده بودم ولي نمي توانستم حرکت کنم ان نور بصورت عمودي در عرض اتاق تکان ميخورد و ناگاه محو شد حال خستگي زيادي داشتم انگار يک روز تمام نياز به استراحت دارم همانجا روي صندلي خوابيدم وقتي بلند شدم ضعف داشتم و انگشتانم رعشه بسيار خفيفي داشت پس از يک ساعت حالم جا امد ولي از اين قضيه افسوس ميخوردم که چرا دوربيني موجود
نبود
پس از ان شروع به نصب دوربين در کل ساختمان کردم (مدار بسته)
و سه دوربين هم دم دست براي عکسبرداري که يکي از انها در کنج اتاق کاشته شده بود و توسط ريل حرکت ميکرد
من و دوستانم تيمي را در اين زمينه تشکيل داده ايم و تا الان موفق شديم چيزهاي جالبي را بدست اوريم
نمونه اش را ميتوانيد در پستهاي قبلي ببينيد ...
من تا اين زمان ارتباطهاي زيادي با ارواح و جن داشته ام (حالتهاي متفاوت بعضي مواقع کم
و بعضي مواقع زياد) البته قضيه جن فرق دارد که فعلا از ان ميگذريم چون زياده گويي شد

و در اخر اجازه بدهيد تجربه نزديک به مرگ ديروز ظهر را برايتان بگويم
ديروز ظهر متوجه شدم قرصي را که دکترم تجويز کرده تمام شده (روانپزشک به خاطر اختلالات خواب)
و بدون خوردن ان دراز کشيده و خوابيدم پس از مدتي از جا برخاستم احساس سبکي داشتم ايستادم و پشت سرم را نگاه کردم و خودم را ديدم که روي تخت دراز کشيده ام (برون فکني کامل) برايم زيادعجيب نبود ولي کمي احساس ترديد داشتم تابحال اين حالات را نداشتم ناگهان در اتاق نوري را ديدم که به صورت پراکنده پخش شد ودر نهايت تداعي گر يک هاله نور کامل شد دراين اثنا حس غريبي به من گفت
بازگشتي وجود نداره ان زمان تازه فهميدم که چه اتفاقي افتاده ميخواستم ايه الکرسي بخونم ولي ذهنم ياري نميداد به کل فراموشش کرده بودم البته بگم من اعتقادات ضعيفي ندارم نميدونم چرا ذهنم ياري نميداد فکر کنم به دليل اين بود که جسم من به سرعت از کالبد مادي خود جدا شده بود (مورد مشابه ديده شده)
فقط از خدا کمک خواستم که ناگهان اون نور شديدا به چشمم خورد و من چيزي يادم نمياد
فقط ميدونم وقتي بيدار شدم دوباره برگشته بودم ولي خوابم ميومد مانند کسي که از هيپنوتيزم برگشته
وخدا را شکر کردم سجده شکر گذاشتم و بعد سريعا بدنبال قرصم راهي شدم
بله دوستان اين مسائل شايد به راحتي براي خواننده يا شنونده هضم نشوند ولي همينطور بود که گفتم
و بقيه ميگن... البته من عضو کوچکيم ... دوستان من خلا صه اين ارتباطها رو نوشتم ولي اينو ميگم اين چيزها واقعا وجود داره شک نکنيد
من تا همين الان که اين پست را مينويسم تحقيقات زيادي را در اين مورد انجام داده ام و هر روز با مورد عجيب تري رويرو ميشوم ولي اين را ميگم : من با مديومهاي متعددي مصاحبت داشته ام که
همه انها در يک چيز مشترکند انها همه ميگويند: در اين قضايا شک نکنيد و انها را به سخره نگيريد...

۱ نظر:

  1. سلام!
    من هم به ماوراء علاقه دارم.
    آرسنال قهرمان-آرسن ونگر ( مای افسی )
    www.odysseus.blogfa.com

    پاسخحذف