مهمترين اركان معارف شامل شناخت خود، خدا، رسول الله، دنيا، آخرت، مرگ و شيطان است. شناخت زماني حاصل شده كه اثرات آن آشكار گردد، مولاي عارفان و درياي معرفت الهي حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايند:«هركه خدا را شناخت تنها شد. هر كه خود را شناخت مجرد شد، هر كه دنيا را شناخت از آن دل كَند، هر كه مردم را شناخت تنهايي گزيد.»
فردي كه جميع معارف لازم را كسب كند، عارف گفته ميشود(كه اين توفيق نصيب همه كس نميگردد).
در كتاب ارزشمند“تفسير ادبي و عرفاني قرآن مجيد” از قول عرفا نقل شده است:«حيات معرفت عبارت است، از خلق عزلت گرفتن، با حق خلوت كردن، زبان به ذكر گشودن، دل در فكر داشتن،گهي از نظر جلال و عزت در هيبت بودن، گهي بر اميد نظر لطف بر سر مراقبت رفتن، پيوسته جان بر تابه عشق كباب كردن، پروانهوار همي سوختن و در شب تاريك چون والان به
فغان آمدن، بر اميد آنكه تا سحرگاه صبح اميد بردمد؛ و او تعهد بيماران كند و گويد: اي فرشتگان شما گِرد دل ايشان طواف كنيد تا من مرهم بر جراحات نهم.»(والله عليم حكيم)
خودشناسي:
خودشناسي غايت و نهايت شناختهاست كه به شناخت خداوند حكيم منتهي ميشود(انشاالله). در كلام معصومين آمده است كه خودشناسي نافعترين معارف است و يا آمده است كه هر كس خود را بشناسد، خداي متعال را خواهد شناخت. لذا خودشناسي برترين حكمتها و سودمندترين شناختهاست.(نادانترين مردم آنهايياند كه خود را نميشناسند.)
انسان از سه بخش جسم، روان و روح تشكيل شده است. روح هستة مركزي وجود انسان و جوهرة اصلي اوست و از حضرت حق منشاء گرفته است(و نفخت فيه من روحي) و به سوي او نيز باز خواهد گشت(انا لله و انا اليه راجعون).جسم ابزار و وسيلهاي است كه در مدت كوتاه زيستن در عالم فيزيكي در اختيار ميباشد و امانتي بيش نيست. روان نيز بخش حد واسط جسم و روح است، ماهيت جسم و روح بسيار متفاوت ميباشد؛ جسم زميني و روح آسماني و تفاوت آنها به معناي واقعي از زمين تا آسمان است، لذا با اين همه تفاوت براحتي نميتوانند كنار هم قرار گيرند، مگر آنكه چيز سومي بعنوان حد واسط بين آنها قرار گيرد كه همان روان ميباشد. برخي اعتقاد دارند روان حاصل روابط و تأثيرات متقابل جسم و روح ميباشد.(الله اعلم)
گمـان ميرود آن خودشناسي كه منتهي به خداشناسي ميشود، همـان شنـاخت روح باشد. روح داراي صفات و ويژگيهايي است كه شناخـت آن به شناخت خالق يكتا كمك ميكند، چرا كه شناخت كامل حضرت حق امري محال است. شايد بهترين نتيجه حاصل از تعمق و تفحص در مقولة خداشناسي آن باشد كه بدانيم قدرت شنـاخت خداوند عظيم را نداريم پس بهتر آنكه خاضعانه عرض كنيم: مولاي يا مولا انت العظيم و انا الحقير، انت الكبير و انا الصغير… و به ياد داشته باشيم كه«قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا» و اما قطرهاي از آن قليل بدين شرح است:
روح با حواس پنجگانه قابل احساس نميباشد و نميتوان از طريق ابزار مادي با آن تماس برقرار كرد. براي مثال نميتوان روح را ديد و يا لمس كرد، يا نميتوان از طريق تلفن و امثال آن با ارواح ارتباط برقرار نمود(حداقل تا امروز)، خداوند لطيفِ خبير نيز قابل احساس با حواس پنجگانه نبوده و قابل تماس با ابزارهاي مادي نميباشد. روح در جسم يكتا بوده، جايگاه مشخص ندارد هر چند اثرات حضور آن در تمام قسمتهاي بدن مشهود است، خداوند احد و صمد نيز در جهان هستي يگانه بوده، در عين حال كه هيچ جاي مشخصي ندارد و در همه جا حاضر است. روح
قدرت تحريك جسم را دارد و آن را اداره ميكند، قدرت تحريك و ادارة جهان نيز در اختيار حضرت حق ميباشد(ان الله علي كل شيء قدير). روح بر جسم آگاهي دارد ولي جسم از شناخت روح ناتوان است، خداوند عليم نيز بر جهان آگاهي كامل دارد ولي مخلوقات از شناخت او عاجزند(و الله واسع عليم). روح بر جسم احاطه كامل داشته، خداوند نيز بر جهان هستي احاطه و اشراف كامل دارد. روح پيش از پيدايش جسم وجود داشته، بعد از مرگ جسم نيز باقي خواهد ماند، خداوند كريم نيز ازلي و ابدي ميباشد.
حضرت امام صادق(عليهالسلام) ـ آن مؤسس اولين دانشگاه علوم الهي ـ ميفـرمايند:«خودشنـاسي انسـان اين است كه خويشتن را به چهـار طبـع و چهار ستون و چهـار ركن بشناسد، چهار طبعش خـون است و صفرا و بـاد وبلغم، ستونهايش خرد است كه از خرد، فهم و حافظه مايه ميگيرد و اركانش نور است و آتش و روح و آب.»